طنز : دعای خانم ها- به من عشق بده تا همسرم را دوست بدارم! صبر بده تا تحملش کنم اما... قدرت نده چون میزنم لهش می کنم
خدایا !
منظور از آسمانهاى هفتگانه چیست؟
درباره «آسمانهاى هفتگانه» که در قرآن هم به آن اشاره شده دانشمندان اسلامى و مفسران چند تفسیر ذکر کردهاند:
1- منظور از عدد هفت در اینجا تکثیر است؛ یعنى، آسمانهاى متعدد؛ یعنى،
کرات فراوانى آفریده است؛ و بسیار مىشود که در زبان عربى و فارسى یا
زیانهاى دیگر، اعدادى را به عنوان تکثیر ذکر مىکنند؛ یعنى، عدد را
مىگویند و منظور از آن خصوص مقدار معینى نیست؛ بلکه مقصود از آن بیان
زیادى یک موضوع است.
مثلا، بسیار مىشود که درفارسى مىگوییم پنجاه مرتبه این سخن را به تو
گفتم؛ یا ده مرتبه از او مطالبه کردم؛ در حالى که نظر خاصى روى عدد پنجاه
و ده نیست، بلکه منظور این است که بسیار آن مطلب را گفتهایم یا از طرف
خود مطالبه نمودهایم.
قرآن درباره کلمات خدا - معلومات خدا - چنین مىفرماید: «ولو انما فى
الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات
اللَّه؛ و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکب گردد و
هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام مىشود ولى کلمات خدا پایان
نمىگیرد.2] از این آیه استفاده مىشود که ستارگان همه در آسمان اولند
(باید توجه داشت که کلمه «دنیا» در لغت عرب به معنى پایین و نزدیک است).
به هر حال، ذکر این نکته لازم به نظر مىرسد: از آیات و روایاتى که عدد
آسمانها را هفت معرفى کرده به هیچ وجه تایید نظریه هیئت بطلمیوس که
آسمانها را به صورت افلاکى مانند طبقات پوست پیاز معرفى مىکرد، استفاده
نمىشود (زیرا مطابق هیئت بطلمیوس عدد افلاک و آسمانها نه مىباشد.)
اما راجع به زمینهاى هفتگانه که در قرآن بطور اشاره و در بعضى احادیث با
صراحت ذکر شده نظریاتى شبیه نظریات بالا داده شده، ازجمله این که عدد هفت
به معنى تکثیر است و یا این که اشاره به طبقات مختلف زمین است، یا این که
منظور از زمینهاى هفتگانه، سیارات عطارد، زهره، زحل، زمین، مریخ، مشترى و
ماه مىباشد؛ یعنى، همان کرات منظومه شمسى که براى ما قابل رؤیت است
(البته کرات یا اقمار متعدد دیگرى در منظومه شمسى هستند ولى آنها با چشم
عادى قابل رؤیت نیستند)؛ و بنابراین تفسیر، منظور از آسمانهاى هفتگانه،
همان فضایى است که در بالاى هر یک از این کرات هفتگانه قرار دارد.
به عبارت دیگر: خود این کرات هفتگانه، زمین محسوب مىشود و «جو» یا فضاى
اطرافشان، آسمان آنهاست (باید توجه داشت که «سماء» در لغت عرب به معنى هر
چیزى است که در طرف بالا قرار دارد).
این بود خلاصه تفسیرهاى مختلفى که دانشمندان و مفسران ما درباره آسمانهاى
هفتگانه و زمینهاى هفتگانه گفتهاند، البته توضیح درباره قرائنى که هر یک
از این نظریات را تایید مىکند، مخصوصا تفسیر اخیر که از همه نزدیکتر به
نظر مىرسد و ذکر شواهد آن نیازمند به شرح و بسط بیشترى است.
[1]. سوره لقمان، آیه 27.
[2]. الصافات، آیه 6.
متافیزیک چیست؟
اگر تاریخ علم را مرور کنیم، ملاحظه میکنیم که همواره ازروزگارهای قدیم رابطه بین علم و فلسفه ، خصوصا بین فیزیک و متافیزیک در نوسان بودهاست. به عنوان مثال در زمان گالیله به دلیل حکومت افکار ارسطویی ، دانشمندان درارائه نظریات علمی با مشکلات بسیاری مواجه بودهاند.اما تاریخ فلسفه ، مخصوصا بعد از دکارت تحولاتی در این زمینه پدیدار شد. فلسفه بعد ازدکارت فلسفهای است که نقش علوم تجربی ، خصوصا فیزیکرا در براندازی نظامهای فلسفی مهم میداند. مثلا نظریههایی در باب زمان و مکان وحرکت که توسط نیوتون ارائه گردید، در فلسفه نیز تاثیر گذار بودند. به همین ترتیب دراوایل قرن بیستم نظریه نسبیت عام انیشتینطلوع کرد که برداشتی بدیع و متفاوت از زمان و مکان و حرکتارائه داد و تاثیرات دیگری را در حوزه فلسفه به همراه داشت.
در ایندوران فیلسوف ذهن خود را در برابر جهان خارج و تاثیرات آن منعطف میگرداند. بنابراین متافیزیک نیز جنبههای واقع بینانه اندیشیدن را مد نظر قرار میدهد. پس دراین دوران فیلسوف شخصی واقع گرا است که ذهن خود را از دام وسوسههای تخیل رهانیده وبه جهان مانند یک پدیده عینی و نه ذهنی نگاه میکند و لذا تعجب او و طرح پرسشهایشراهگشای علوم تجربی است و دیگر علم تجربی را کفر و عالم تجربی را کافر نمیپندارد.
رابطه فیزیک و متافیزیک در قرن بیستم
پس از اینکه آراء اعضای حلقه وین ،همچون پتکی سخت و سنگین بر سر متافیزیک رایج فرود آمد و آن را بیمعنی اعلام داشت،حریف دیرینه و سر سخت حلقه وین ، کارل ریموند پوپر بر آن شد تا متافیزیک را دوبارهاحیا نماید. در قرن بیستم ما شاهد تحدید میان علم خصوصا فیزیک و متافیزیک هستیم. علم گزینه با معنای فعالیتهای دانشمندان تجربی بوده و متافیزیک امری نظری و بیمعنااست که سرگرمی عمده فلاسفه مدرسی است. این تحدید همواره به صورتهای گوناگون مطرحشده است. حتی میتوان در نظریات ویتگنشتاین نیز رد پاهای آن را یافت.
او دررساله خود گزارههای متافیزیکی را بیمعنی دانسته و در پژوهشهای فلسفی که خود ردیاست بر رساله منطقی- فلسفی جانب معنا را گرفته و باز رای پیشین خود را حفظ میکند. اما از نظر دانالد گیلیس در کتاب علم فلسفهدر قرن بیستم ، ویتگنشتاین مرتکب اشتباهی فاحش شده است. او از ریاضیات محضمثال میزند که در یک فعالیت و پژوهش کاملا نظری و فارغ از تجربه شکل میگیرد و بعددر فیزیک بکاربرده میشود و پس از آنکه فرضیهای ارائه شد، در عمل مورد آزمون واقعمیشود و اگر از آزمون به سلامت بیرون آمد ثبت میگردد. آیا مفاهیم و یافتههایریاضیات محض قبل از اینکه در فیزیک الهام گر فرضیهای جدید باشند، بیمعنی هستند؟حال و روز گزارههای متافیزیکی نیز این چنین است.
پوپر در کتاب منطق اکتشافعلمی ، فصلی را به رابطه میان علم و متافیزیک اختصاص داده است. او مثالهای فراوانیرا در دفاع از متافیزیک ارائه میکند. به عنوان مثالنظریه اتمیدر زمان متفکران قبل از سقراطمثل لوکیپوس و ذیمقراطیس یک مورد کاملا متافیزیکی بود. اما همین نظریه که جنبهمتافیزیکی داشت، در ابتدای قرن نوزدهم توسط دالتون برای حل برخی مسائل درشیمیبکار گرفته شد. پس از آن در اواسط قرننوزدهم ، ماکسول آن را درنظریه جنبشب گازها وارد ریاضی فیزیک کرد. این مثال خود دلیل محکمی بر معنیدار بودنگزارههای متافیزیکی است.
عقیده پوزیتیویسم
اساس پیدایش پوزیتیویسم منطقی به قرن بیستم و به حلقهوین و اعضای فعال و انقلابی آن بر میگردد. حلقه وین عبا رت از جلسات هفتگی عدهایفیزیکدان و ریاضیدان بود که راجع به مسائل فلسفی به بحث و تبادل نظر میپرداختند. از جمله این افراد میتوان به شلیک ، نویرات ، وایزمن ، هانس هان ، هربرت فایگل وبرخی دیگر اشاره کرد. پس از اینکه آرا و عقاید اعضای حلقه انتشار یافت، دانشمندان وفلاسفه دیگری از جمله کارناپ و گودل نیز بدان گرویدند.
کارناپ بعدها در سال 1926 یکی از تاثیر گذارترین پوزیتیویستهای منطقی شد. نشریهشناخت،مجموعهای بود که مقالات پوزتیویستها را منتشر میساخت. پوزیتیویسم منطقی بر پایهسه اصل عقیدتی عمده قرار دارد که شامل تمایز میان تحلیل و ترکیب ، اصل تحقیق پذیری، برنهاد فرو کاستی و نقش مشاهده است.
سخن آخر
البته آنچه ارائه شد مجومهای از مطالبی است که افراد گوناگون درباب فیزیک و متافیزیک ارائه دادند. شاید کم نباشند تعداد فیزیکدانانی که مسائلمتافیزیکی کاملا پذیرفته و به آن اعتقاد دارند. اما آنچه مهم است، یاد آوری این دومطلب است که اولا اظهار نظر قطعی در این باب مستلزم داشتن اطلاعات بسیار وسیع وگسترده از هر دو مورد میباشد. و شخص باید هم در زمینه فیزیک و هم در زمینهمتافیزیک صاحب نظر باشد تا بتواند نظری قاطع و راسخ در این باب داشتهباشد.
نکته دیگر این که اگر ذهن و علم ما قادر به توجیه برخی رویدادها نیست،دلیلی برای رد آن وجود ندارد. چه بسا درتاریخ علمموارد متعددی وجود داشته است کهدر زمان مطرح شدن به دلیل ناقص بودن علم بشری ، دانشمندان قادر به قبول آنهانبودهاند. اما پیشرفت علم در زمانهای بعد این مورد را به اثبات رساندهاست.
چگونگی فرار حضرت یوسف از دست زولیخاه طبق قرآن کریم در این صحنه یوسف(علیهالسلام) میگوید: "معاذ الله"؛ یعنی خدا پناهگاه است. این "معاذ الله" نظیر "والله المستعان" است. زن عزیز مصر همه زمینهها را برای کامجویی فراهم کرده بود. همه درها اما درباره یوسف (علیه السلام) صریحاً فرمود: "انه من عبادنا در بحث سیره توحیدی یعقوب (علیه السلام) بیان شده که یک موحد کامل اما یوسف(علیه السلام) که مستغرق در توحید است و الهی میاندیشد پینوشتها: 1- سوره یوسف، آیه 23. 2- سوره یوسف، آیه 23. 3- سوره مریم، آیه 18. 4- سوره آل عمران، آیه 42. 5- سوره یوسف، آیه 24. 6- سوره یوسف، آیه 23. 7- سوره یوسف، آیات 52 ـ 53. منبع: کتاب سیره پیامبران در قرآن، آیةالله جوادی آملی، ص 50 ، با تصرف .
قرآن کریم درباره، استعانت یوسف صدیق از خدا در برابر توطئه زن عزیز
مصر میفرماید: "و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلّقت الأبواب و
قالت هیت لک قال معاذ الله"(1)، زن عزیز مصر همه زمینهها را برای
کامجویی فراهم کرده بود. همه درها را محکم بسته بود تا یوسف نتواند فرار
کند و کسی هم نتواند وارد بشود. (تغلیق برای تکثیر و مبالغهی بستن است).
آنگاه به یوسف صدیق (علیه السلام) پیشنهاد اطفای غریزه داد: "و قالت
هیت لک"(2)؛ یعنی برای تو آمادهام.
را محکم بسته بود تا یوسف نتواند فرار کند و کسی هم نتواند وارد بشود. در
این صحنه یوسف(علیهالسلام) میگوید: "معاذ الله"؛ یعنی خدا پناهگاه
است. این "معاذ الله" نظیر "والله المستعان" است.
در بحث سیره توحیدی یعقوب (علیه السلام) بیان شده که یک موحد کامل وقتی
در توحید به مرحله فنا رسید نمیگوید: من از خدا کمک میگیرم، بلکه
میگوید: خدا مستعان است. در این جا یوسف (علیهالسلام) هم که وارث
همان توحید است، "من" را نمیبیند، از این رو نمیگوید: "انی اعوذ
بالرحمن"، چنانکه مریم (علیهاالسلام) میگوید: "انی اعوذ بالرحمن منک ان
کنت تقیا"(3)؛ من به خدا پناه میبرم. گرچه حضرت مریم به اوج طهارت رسیده
بود اما به پایگاه عصمت یوسف نرسید، زیرا خداوند در باره مریم
(علیهاالسلام) نفرمود: "انها من عبادنا المخلَصین." گرچه به طهارت و
اصطفای او گواهی داد: "انّ الله اصطفیک و طهرک واصطفیک علی نساء
العالمین"(4)، اما سخن از مقام اخلاص وی به میان نیامد. احدی حق وصف خدا
را ندارد جز بندگان مخلَص و آن اوج مقام ولایت است که نصیب هر انسانی
نخواهد شد.
المخلَصین."(5) این انسان کامل که در بحبوبهی آزمون الهی است و پیشنهاد
سهل الوصول اطفای نایره غریزه را دریافت میکند چون غرق در توحید است،
نمیگوید من به خدا پناه میبرم، بلکه میگوید: "معاذ الله". اوّل خدا
را میبیند بعد میگوید: "انه ربی احسن مثوای انه لایفلح الظالمون."(6)
این تعبیر، بلندای منزلت او را نشان میدهد. البته بین تعبیر "معاذ الله"
و تعبیر "و الله المستعان" فرق است لیکن نکته جامع همان است که بیان شد.
وقتی در توحید به مرحله فنا رسید نمیگوید: من از خدا کمک میگیرم،
بلکه میگوید: خدا مستعان است. در این جا یوسف (علیهالسلام) هم که
وارث همان توحید است، "من" را نمیبیند، از این رو نمیگوید: "انی اعوذ
بالرحمن".
سخنان توحیدی حضرت یوسف علیه السلام
مفسران دربارهی سخنانی که در آیات 52 ـ 53 سوره یوسف نقل شده است
اختلاف دارند؛ برخی آنها را سخن یوسف و برخی آنها را سخن همسر عزیز مصر
دانستهاند. آن سخنان چنین است: "ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب و ان الله
لا یهدی کید الخائنین . و ما ابرّیی نفسی ان النفس لأمارة بالسوء إلا ما
رحم ربی ان ربی غفور رحیم."(7) بعضی گفتهاند بر اثر وحدت سیاق و اتصالی
که با گفتار زن عزیز دارد سخن همان زن است. لیکن اثبات این نظر دشوار
است، گرچه از لحاظ ارتباط لفظی چنین برمیآید که آیات یاد شده تتمه
گفتار آن زن باشد، اما در هیچ جای این قصهی بلند و "احسن القَصَص"،
کلمات توحیدی از این زن بت پرست نقل نشده است، زیرا آن زن و دیگر اهالی
مصر گرفتار "ارباب متفرقون" بودند. آیا سخنان او، که خیانت کرد و تهمت زد
و سالیان متمادی حضرت یوسف را در زندان نگاه داشت میتواند این چنین
باشد: "لیعلم انی لم اخنه بالغیب" یا "ان ربی غفور رحیم" یا "الا ما رحم
ربی"؟
میگوید: "ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربی" و "ان ربی غفور رحیم"
و "ان الله لایهدی کید الخائنین." این سخنان توحیدی نشان میدهد که
آیات مزبور نقل کلام یوسف است اگر چه وحدت سیاق با این نظر مساعد نباشد،
چون قرینهی معنوی بر شواهد لفظی مقدم است.
با تو همه رنکهای این سرزمین را آشنا میبینم.
با تو همه رنکهای این سرزمین مرا نوازش می کنند.
با تو آهواناین صحرا دوستان هم بازی من اند.
با تو کوهها حامیان وفادار خاندان من اند.
با تو زمین ، گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند.
ابر حریری است که بر گاهواره من کشیده اند.
و طناب گاهواره ام را مادرم ، که در پس این کوه ها همسایه ماست،
دردست خویش دارد.
با تو دریا با من مهریان است و مهیبانی می کند.
با تو سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند.
با تو نسیم ، هر لحظه گیسوانم را شانه می زند.
با تو من با بهار می رویم.
با تو من در عطر یاس ها پخش می شوم.
با تو من در هر شکوفه می شکوفم.
با تو من در طلوع لبخند می زنم.
در هر تندر لبخند شوق می کشم.
در حلقوم مرغان عاشق می خوانم.
در غلغل چشمه ها می خندم.
با تو من در روح طبیعت پنهانم.
با تو من بودن را ، زندگی را ، شوق را ، عشق را ، زیبایی را
مهربانی پاک خداوندی را می نوشم.
|دکتر شریعتی|