• وبلاگ : شهيد محمدهادي جاوداني (كميل)
  • يادداشت : علي اي هماي رحمت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 

    سلام. تو شلمچه با هادي بودم. خيلي دلم ميخواست باهاش رفيق بشم. يه که مثل هر روز رفته بوديم واسه پاکسازي ميدون مين، آقا هادي همينطوري که داشت با ما حرف ميزدو عقب عقب مي رفت حواسش نبود داشت پاشو ميگذاشت روي يه مين گوجه اي. داد زدم هادي مين؛ پاشو زمين نگذاشت. خلاصه مين رو خنثي کرد و گفت پامو دادي به من. دو سه روز بيشتر باهاش نبوديم که اومد مرخصي و بعدش ما هم از گردان مرخص شديم و برگشتيم. بعد از يکي دو سال يه روز گذارم به مشهد افتاد گفتم برم يه سري به هادي بزنم. اومدم کوچه جواديه يا جوادالائمه(يادم نيست)يه اسم ديگه هم توي کوچه بود؛ مومن يا مومني دقيقاً يادم نيست . گفتن رفته غرب. تازه فهميدم هادس سزباز بود و اينجور مخلصانه مثل هزار تا بسيجي کار مي کرد.سرتو درد نيارم آقا محمد رضا، بعداز مدت کوتاهي اومدم مشهد دوباره خيابان طبرسي و عشق ديدن هادي. اما همون اول کوچه زمينگير شدم .مثل الان نمي تونستم اشکم رو قايم کنم. مثل بچه کوچيک نشستم و هاي هاي گريه کردم. کوچه شهيد محمد هادي جاودانين

    هرکس که به راه عشق فاني گرديد

    از خاک برآمد آسماني گرديد.

    شد هادي ما هم به عمل هادي راه

    از دولت عشق جاوداني گرديد.

    السلام عليک يا علي بن موسي الرضا

    آموزگار ملتمس دعا ، علي